سفارش تبلیغ
صبا ویژن
راه خون

افسران - مادرش منتظر است...

برای رد شدن از سیم_خار_دارها نیاز به یک_نفر داشتند تا روی سیم خاردارها بخوابد 

و بقیه از روی بدن او رد شوند، داوطلب زیاد بود قرعه انداختند، افتاد به نام یک_جوان همه اعتراض کردند

جز یک پیر_مرد! پیر مرد گفت: چکار دارید قرعه به نامش افتاده دیگر، بچه ها از پیر مرد بد به دلشان گرفتند.

دوباره قرعه انداختند باز هم افتاد به نام همان جوان. جوان بدون درنگ خودش را با صورت انداخت روی سیم 

خاردارها بقیه نیروها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان، همه رفتند جز_پیرمرد! 

به او گفتند بیا چرا معطلی؟

گفت نه شما بروید من باید بدن_پسرم را برای مادرش ببرم، 

مادرش_منتظر_است 


موضوع مطلب :
ارسال شده توسط ابراهیم جعفری در ساعت 7:51 صبح | نظر