راه خون
قصه ی این "در" چیست که همیشه کنار نام مادر است
"در" حکـایـت می کنـد قصه ی کوچه را با بغض می گوید
"در" حکـایـت می کنـد از نامردی ها گلایه می کند
"در" حکـایـت می کنـد از صدای "سیلی" ناله می کند
"در" حکـایـت می کنـد آتش و میغ را لعنت می کند
"در" حکـایـت می کنـد روز و شب خود را نفرین می کند
"در" از روی علی شرمسار است از سکوت ناله هایش داغدار است
ای "در" بس است دیگر قصه ی چادر خاکی را نگو...
ارسال شده توسط ابراهیم جعفری در ساعت 8:15 عصر | نظر