راه خون
ای عـــشـق امـــانم بـــده تو از غصه نجاتم بده
ای عـــشق گـم شده ایم در این سـرا تو از صفـــا راه و نشـانی بنمـا
ای بســاط کرمـت همیــشه بــدست لطفی سزاست بر این بنده ی بی دست
ای آشنــــای نا آشنـــا به ره آشنایی راه و نشانی بنما
ای یوســف زیبــاروی ما به چشم منتظر ما رحمی بنما
*این شعر هنوز به پایان نرسیده و همچنان امکان بشتر شدن ابیاتش هست.در ضمن نظر هم فراموش نکنید اینکه شعر گفتن را ادامه بدم یانه
ارسال شده توسط ابراهیم جعفری در ساعت 11:58 صبح | نظر