سالی که نکوست از بهارش پیداست سالی که با نام حضرت فاطمه (س) شزوع می شود گویی نوید تحقق بزرگ غلبه مستضعفین بر مستکبرین را می دهد
دوباره دل مــــا و غم مادر اشک مــــا و چادر خاکی مـــادر
از کوچه صدای سیـــلی می آید فاتح خیبر عـلـــی جان کجایی ؟
بار جنگ نرم هم به دوش شهداست با فرماندهی شهدای گم نام
برای ما که کم و بیشی در دانشگاه کار فرهنگی (به قول خومان تشکیلاتی) انجام میدادیم همیشه برایمان یک آرمان ماند که در دانشگاه یک فضای معنوی ایجاد شود که به قول رفقا هم این وری ها هم اون وری ها در این فضا شریک باشند و دیگر این ور و اون وری وجود نداشته باشد و همه یک ور باشیم، این ور و اُون ور یکی شدن شده بود آرمان بچه ها که بهشم میگفتند جذب حداکثری، این آرمان و قله ماند تا اینکه خبر دفن شهدای گم نام در دانشگاه پیچید این جا بود دیدیم که این وری ها و اون وری ها با هم دارند یه چیزهایی را میگن تا به خودمان اومدیم دیدم بابا اصلا این ور و اون وری دیگه وجود نداره همه یک ور شدن حول شهدای گمنام ...
از کتاب های خاطرات جبهه خوانده بودم شب های عملیات که می شده و بچه ها به خط می زدند بعضی ها که به قول بچه ها نور بالا می زدند این پلاک های شناسایی شون را دور می انداختند وبعد به خط میزدند برای من سوال شده بود آخر چرا این کار را انجام می دهند؟ کلی هم با خودم ور می رفتم و آخرش به جواب درست درمانی نمی رسیدم ...
گذشت و گذشت تا چشم باز کردیم دیدیم وسط معرکه گیر کردیم از همه مرزها دشمن رسیده بغل گوشمون و یکی یکی داریم تلفات میدهیم و خودمون هم شدم جانباز (به قول رفقا جانباز جنگ نرم ) البته توی جنگ نرم وقتی از دشمن بخوری دیگه بدبخت شدی چون هم این ورا از دست دادی هم اون ورا و دیگه وا ویلاست
خوب بچه های این ور که حالا کلاسشون هم رفته بالا و همه درجه ی افسریشون را مستقیم از آقا ، فرمانده کل قوا گرفتند را هم که دیگه نمیشه جمعشون کرد بعضی وقت ها یک تنه به خط میزنند واون وقت ها هم که خورشید از مغرب طلوع می کنه تازه میفهمند که بابا باید تشکیلاتی شد و بعدش به خط زد بالاخره جنگ هس دیگه حلوا که پخش نمی کنند اما اینجا هر چه که باشی چه افسر چه سرباز صفر احتیاج به مهمات داری خوب اون وریها که از چپ و راست داره مهمات بهشون میرسه مونده این ور، این ور وقتی به خط زدی میفهمی که بابا مهمات نداری ! حالا چطوری مهمات به دست بیاری قصه از اینجا شروع میشه...
ای بابا حالا وسط معرکه که حال داره بره دنبال مهمات اونم وقتی مهماتت از جنس فرهنگ باشه! آقا کتاب بخونیم ، فیلم ، مستند آموزش ببینیم... نه بابا حوصله نداریم پس چکار کنیم ؟
توی همین گیر و دارا هستیم یه هو خبر میرسه از جبهه های قدیم یه شهید گمنام پیدا شده فردا تشیع جنازش هس تازه میفهمی نکنه یه خبرهایی هس ما بی خبریم گمنام چیه ؟ فرزند روح الله کیه ؟ کربلای 5 چیه دیگه ؟
به سوال اول که میخوای جواب بدی میفهمه بابا اصن عجب نور بالایی بودن این رفیق ها ! دمشون گرم بریم ببینیم این روح الله با اینها چکار کرده؟ تو همین احوالات هستیم رفقایی که تیزتر از ما هسن و آنتنشون هم به فرماندهی وصله یواشی تو گوشمون میگن که "آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم " همه چی اینجاست مهمات اگه میخوای اینجاست ، اصن میدونی آقا میگه اینجا گنج تمام نشدونی هس که میشه به همه بچه ها مهمات رسوند میگم راست میگی ها دیدم چقدر بوی مهمات میاد ها پرید وسط حرفم و گفت : تازه کجاش را دیدی اینا یک نوع مهمات که نیستند همه چی هسن از شیر مرغ تا جون آدمی زاد تازه همین ها نه تنها فقط دفاع می کردند ت به قول روح الله به جهان هم صادر می کردند چی را ؟ انقلابشون را .چطور ؟33 روز را که یادته ؟
تازه کم کم معادلات ذهنم داشت حل میشد حالا می فهمیم چرا بچه ها شب های عملیات طوری پرواز میکردند که درست بعد از یه 30 سال بعد یه گوشه بچه های تفحس پیدا شون کنند بیارن اینجا ، انگار بچه ها می دیدند یه هم چین روزی را ! سیمشون به بالا بدجور وصله بوده ، چهار تیکه استخونی که ازشون مونده و میاد کل معادلات جنگ نرم را بهم میرزه جنگ باخته ما را تبدیل به پیروزی میکنه! حالا کمکم داره برام اثبات میشه چطوری با دست خالی با همه کفر جنگیدن آخه بعد از 36 سال استخون هاشون این طوری قافیه را عوض میکنه وای به اون روزی که این استخون ها سالم بودن و جون داشتند
برای رد شدن از سیم_خار_دارها نیاز به یک_نفر داشتند تا روی سیم خاردارها بخوابد
و بقیه از روی بدن او رد شوند، داوطلب زیاد بود قرعه انداختند، افتاد به نام یک_جوان همه اعتراض کردند
جز یک پیر_مرد! پیر مرد گفت: چکار دارید قرعه به نامش افتاده دیگر، بچه ها از پیر مرد بد به دلشان گرفتند.
دوباره قرعه انداختند باز هم افتاد به نام همان جوان. جوان بدون درنگ خودش را با صورت انداخت روی سیم
خاردارها بقیه نیروها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان، همه رفتند جز_پیرمرد!
به او گفتند بیا چرا معطلی؟
گفت نه شما بروید من باید بدن_پسرم را برای مادرش ببرم،
مادرش_منتظر_است
قتل هایی که که اخیراً در شهرمان اتفاق افتاد بهانه ای شد تا نکاتی را در این باب بنویسم با تیتر " قتل های زنجیره ای در جیرفت "
در واقع باید گفت قتل های اخیری که در جیرفت اتفاق افتاد زنجیره ای نبود چرا که زنجیره ای بودن یعنی اینکه از یک جا مهندسی شده باشد و توسط جریان مشخصی انجام شده باشند. البته این تنها ظاهر قضیه است اما در پشت این ظاهر، حقیقت تلخی وجود دارد که آن از عدم اجرای احکام بدیهی اسلام ناشی می شود.
یادم نمی رود آن موقع که آیت الله لاریجانی ریاست قوه قضائیه را بر عهده گرفتند اعلام کردند: اگر کسی با عربده کشی و چاقو کشی باعث ترس و وحشت مردم شود مرتد است وحکم مرتد اعدام است ؛ داشتن سلاح سرد 6 ماه زندان دارد و...
خوب این حرف ها شعله ای از امید را در دل ما برای رفع نا امنی ها روشن کرد و در همان اوایل برخورد هایی هم با متخلفان صورت گرفت اما حیف که در حد همان حرف باقی ماند ....
بگذارید با چند سوال وارد بحث شویم :
1- به نظر شما اگر یک نفر بخواهد در مثلاٌ جشن عروسی مشروب بخورد با چه مشکلاتی مواجه می شود ؟
2- آیا اسلام حد مجازاتی را برای مشروب خواری مشخص کرده است ؟
3- چند بار دیده اید که افرادی مشروب بخورند ؟
4-از آنجایی که حد مشروب خواری 100 ضربه شلاق
در انظار مردم است آیا شما دیده اید که کسی را حد بزنند ؟
6-آیا در ماه رمضان برای روزه خوار حکمی مشخص شده است ؟ چقدر دیدید که کسی روزه خواری کند ؟
5-خریدن تریاک در شهر ممکن هست یا نیست مثلا حدود دو مثقال ؟
6-معمولا چه افرادی با خودشان چاقو و یا تیغ موکت بری حمل می کنند ؟
7- آیا شناخت این افراد(حامل های سلاح سرد) سخت است ؟
8- آیا جشن هایی عروسی که تا نیمه های شب برقرار است ارگ میزنند و آلودگی صوتی ایجاد می کنند کسی حق شکایت از این جشن ها را دارد یا نه ؟
و....
خوب شاید منظورم را از طرح چنین سوالاتی فهمیده باشید منظورم این است دستگاههای مربوط از اجرای احکام بدیهی اسلام سر باز می زنند که این بخاطر سه چیز است:
1- مسئولان احکام را نمی دانند و یا جرم ها را نمی بینند
2-مسئولان ناتوان هستند
3-مسئولان خودشان هم اصطلاحا " آره "
4- مسئولان با متخلفین هم دستند (شریک دزد و رفیق قافله )
البته ما بنا را بر ناتوانی و جاهلی مسئولان می گذاریم و بقیه ی موارد را ادعا نمی کنیم .
واقعیت این است که وقتی با مجرم برخورد نشود وی تشویق می شود به انجام دادن کار بعدی . حال شما تصور کنید که شخصی قتلی فجیع انجام داده باشد و خبرش مثل بمب (همراه با شایعاتش) در میان مردم منتشر شده باشد.
طبیعتا انتشار چنین خبری در شهر بار منفی زیادی دارد از جمله اینکه مردم احساس ناامنی می کنند .
در مرحله ی پسا قتل یعنی مرحله ی بعد از انتشار خبر همه مردم منتظر برخورد دستگاههای ذی صلاح با مجرم هستند
برای مثال دو سال پیش در روستای مسکون قتلی فجیع اتفاق افتاد که با رضایت مقتول گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است می خواهم این را بگوییم در قتل های فجیع هر چند خانواده مقتول رضایت بدهند دلیل نمی شود ما قاتل را رها کنیم چون قاتل جرمی اجتماعی را هم مرتکب شده است و باید تاوان آن را هم بدهد و مردم این را ببینند که درس عبرتی بشود برای دیگران؛ براستی چه کسی این جرم اجتماعی را بخشیده است؟ آیا اگر کسی قتلی فجیع انجام داد و بعد رضایت گرفت دیگر هیچ تاوانی نباید بدهد ؟
البته پرونده های قتل، پیچیده تر از آن است که ما بخواهیم نظر بدهیم اما به جرأت می توانم بگوییم وقتی ما با کسانی که چاقو حمل می کنند و به راحتی مشروب می خورند برخورد نکنیم نتیجه آن می شود که اخیراً دیدیم.
قتل های اخیر جیرفت زنجیره ای نبودند اما آن زنجیری که این قتل ها را به هم متصل کرد "عدم اجرای احکام بدیهی اسلام بود".
برای دانلود نشریه دانشجویی پاره خشت روی تصویر کلیک کنید :
صاحب امتیاز این نشریه در دانشگاه چابهار انجمن اسلامی دانشجویان است .
عـاقبتـی را که ختم به شهــادت نشود " خــیر " نمـی دانم
بعد از پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا همه وظیفه داشتند تا این پیام را مستقیم به دست جوانان اروپایی برسانند حالا به هر وسیله ممکن
یکی از راه های ارزان ،سریع و به موقع استفاده از شبکه های اجتماعی است اما در این جا نقش وزیران فیس بوکی دولت قابل توجه است فیس بوک آقای ظریف چند صد هزار دنبال کننده دارد با این حال ایشان حاضر نشدن این پیام را در صفحه فیس بوک خودشان بگذارند
این حداقل کار از وزیران فیس بوکی بود
سالها پیش که در زمان ناصرالدین شاه عده ای از نفت به عنوان یک "ماده سیاه بد بو" نام می بردند شاید کمتر کسی در داخل می دانست که بعد ها قرار است همین ماده سیاه بد بو تبدیل شود یه طلای سیاه و امروز یه یک سلاح یرنده در عرصه ی اقتصاد و سیاست تیدیل شود
اگر در عرصه اقنصاد از نفت به عنوان "طلای سیاه" نام ببریم و در عرصه ی دیپلماتیک و سیاسی "سلاح" بنامیم با این نگاه میشود قیمت این روزهای بازار نفت را رصد کرد
آنچه که ایران امروز در باب فروش نفت با آن مواجه شده است عبارت است از لابی گری های سیاسی و افزایش بی رویه ی تولید نفت، توسط طلا داران سیاه که نتیجه آن افت شدید قیمت نفت و هدف آن ضربه زدن اساسی به جمهوری اسلامی ایران است.
افت شدید قیمت نفت برای کشوری که متاسفانه یکی از ستون های اصلی اقتصادش بخوانید " نفت خام" است فاجعه است حال با این شرایط قیمت نفت یعنی بشکه ای کمتر از 50 دلار آقای روحانی با دو گذاره مواجه است :
1-فروش نفت در هر شرایطی موضوعیت دارد
2-فروش نفت با این شرایط موضوعیت ندارد
اگر فرض اول را در نظر بگیریم سیاست آقای روحانی باید این باشد تا جایی که می تواند قیمت نفت را بالا ببرد. در باب افزایش قیمت نفت یک پیشنهاد به آقای روحانی دارم:
آقای روحانی باید بتواند با دیپلماسی که دارد یک شوک هیجانی در بازار نفت ایجاد کند در واقع باید گفت در شرایط فعلی بازار نفت بهترین دفاع برای ما حمله است ، آقای روحانی برای اینکه بتواند این شوک را در بازار نفت ایجاد کند باید توسط یکی از وزرایش اعلام کند که : ایران دیگر یک قطره نفت هم نمی فروشد و از آن طرف هم برادران سپاه یا ارتش اعلام کنند که می خواهیم برای یک مدت در تنگه هرمز رزمایش نظامی برگزار کنیم و مجبوریم تنگه ی هرمز را ببندیم و زمانی تنگه را باز میکنیم که به همه اهداف رزمایش رسیده باشیم .(لازم به ذکر است که تنگه هرمز شاه راه عبور نفت در جهان است )
انتشار همین دو خبر در فضای رسانه ای کافی است تا آن شوک مد نظر را در بازار نفت ایجاد کند و بعد از آن ما شاهد افزایش روز افزون قیمت نفت باشیم
اگر فرض دوم را در نظر بگیریم یعنی با این شرایط دیگر فروش نفت موضوعیت نداشته و حتی برای ما ضرر هم دارد چرا که احتمالا ما مجبور شویم برای اینکه به پول بیشتر دست پیدا کنیم نفت بیشتری بفروشیم که اگر این کار را انجام دهیم دقیقا در پازل عربستان - آمریکا قرار گرفته ایم چون بدیهی است هرچه تولید بیشر شود قیمت کاهش پیدا میکند پس فروش نفت بیشر برای دست پیدا کردن به پول بیشتر برای ما ضرری دوچندان دارد.
حال که فهمیدیم با این شرایط همه چیز به ضرر ماست پیشنهاد به آقای روحانی این است این بار تصمیم واقعی بگیرند که حتی یک قطره نفت هم نفروشند ببینید همانطور که در سال 58 آقای کارتر همه روابطش را با ما قطع کرد و بعد امام (ره) اعلام کردند که اگر رئیس جمهور آمریکا می خواست یک کار بکند که به نفع ملت ایران باشد همین است یعنی قطع روابط با ایران. ما رابطه با یک زور گو را می خواهیم چه کار؟
حالا هم قضیه همین است یعنی بهترین کاری که عربستان و آمریکا می خواستند در حق ایران بکنند همین است که ایران دیگر نفت نفروشد . خوب حالا ما هم همین کار را انجام می دهیم از این به بعد یک قطره نفت هم نمی فروشیم حتی اگر قیمتش هم بالا برود نمی فروشیم بر گردیم ببینیم در داخل چه داریم غیر از نفت؟
حرف آخر اینکه " شتر سواری دلا دلا نمی شود" فروش نفت بشکه ای زیر 50 دلار اصلا به نفع ما نیست ما یا باید قیمتش را بالا ببریم یا با این شرایط یک قطره نفت هم نفروشیم . وسلام
ارسال شده توسط ابراهیم جعفری در ساعت 9:1 صبح | نظر